عید امسال با هفت ماهگی پرهامی...
سلام عزیز دلم،الهی من فدات بشم تو میوه ی عشق منی عیدت مبارم تمام وجودم ایشالله سالهای سال در کنار همدیگه باشیم. خوب خدارو شکر شش ماهت پر شد و رفتی توی هفت ماهگی روز اول عید هفت ماهه شدی.خیلی خوشحالم امسال اولین عیدت بود به داشتنت میبالم.عید امسال تا 6عید همش مشغول دیدو بازدید و عروسی بودیم عروسی پسر خاله من و پسر دایی بابا جون وای هر دوش توی یک روز بودواقعا نمیدونستیم چیکار کنیم در آخر تصمیم گرفتیم هر دوتا عروسی رو بریم،بله داشتم میگفتم شب های قبلش از اونجایی که تو از صداهای خیلی زیاد میترسی من و بابایی نوبتی پیشت توی خونه میموندیم،آخه ما رسم داریم برای هر عروسی از چند شب قبل جشن و پایکوبی کنیم ولی شب عروسی که مجبور بودیم هر دومون باشیم تو رو بردیم،توی تالار خیلی گریه میکردی بابایی هم میبردت توی حیاط تا صداها رو کمتر بشنوی ولی همچنان گریه میکردی در آخر هم من مجبور شدم ببرمت توی نماز خونه اونجا بشینم تا اینکه بعد از یکی دو ساعت خوابت برد.بعد از عروسی ها هم نمیتونستیم مسافرت بریم چون شما شیطون بلا بهانه میگرفتی،وقت هایی که بیداری تقریبا آرومی ولی نمیدونم چرا موقع خواب اینقدر گریه میکنی تا خوابت ببره،ماهم دیگه نرفتیمامیدوارم سال دیگه پسمله خوبی باشی تا با هم بریم مسافرت. اینم از مرواریدای خوشکلی که گفته بودم یکمی عکست بی کیفیت شده... الهی قربونت اون خنده هات بشم